۱۳۸۷/۵/۹

باری دیگر دربارۀ کورش بزرگ

چند ماهی است که نوشته های دکترپرویز رجبی را می خوانم اولین بار از روی این مطلب (لینک در بالاترین)و از طریق وبلاگ عمو اروند با نوشته های ایشان اشنا شدم دیروز نظر ایشان را در مورد مقاله اشپیگل در مورد کورش سوال کردم و ایشان هم لطف کردند و این پاسخ را در وبلاگشان درج کردند.
کیارش گرامی
سلام،
چند روز است که استاد دوستخواه به من دستور داده‌اند که پاسخ مجلۀ آلمانی اشپیگل (شپیگل) را بدهم و من به دو دلیل تا به الان این کار را نکرده‌ام: یکی به خاطر تکراری بودن موضوع و دیگر به سبب خستگی بیش از حد و در سن حدود هفتاد، در میراث کورش، رفتن و فکر نان کردن...اما امروز که پیام تو را دریافت کردم، وظیفه‌ام سنگین شد. استاد دوستخواه نیازی به نوشتۀ من ندارند و خود مساله‌آموز صد مدرس هستند و تو جوانی و تشنه...پس اجازه بده کوتاه بنویسم و بیشتر به اشاره بهتر است بقیه را از وبلاگ خودشان بخوانید.

۱۳۸۶/۸/۲۸

بخش گمشده ي مرغ سحر

این قسمت مرغ سحر را تا حال توي هيچكدام از اجراها نديده بودم گويي وصف حال جامعه امروز ما هم هست.

نام آهنگ مرغ سحر و خواننده قمر .


هر چقدر سعي مي كم لينك آهنگ را هم قرار دهم نمي شود براي گوش كردن به سايت و مطلب اصلي برويد

توضيح: بند دوم اين تصنيف ، سياسي بوده و فقط اجراهاي قديم آن موجود است.
عمر حقيقت به سر شد …………….. عهد و وفا بي اثر شد

ناله عاشق ، ناز معشوق …………… هر دو دروغ و بي ثمر شد

راسته و مهر و محبت فسانه شد ….. قول و شرافت همگي از ميانه شد

از پي دزدي ، وطن و دين بهانه شد .. ديده تر كن!
جور مالك ، ظلم ارباب ………………. زارع از غم گشته بي تاب

ساغر اغنيا پر مي ناب ……………… جام ما پر ز خون جگر شد

اي دل تنگ ناله سر كن …………….. از مساوات صرف نظر كن
ساقي گلچهره بده آب آتشين …….. پرده دلكش بزن اي يار دلنشين

…………………… ناله بر آر از قفس اي بلبل حزين ……………………

كز غم تو ، سينه من ……………….پر شرر شد ، پر شرر شد

شعر : ملک الشعرا بهار
آهنگ: مرتضی ني داوود

برگرفته از آدرس زير

http://www.persiandeveloper.com/?p=33

د

۱۳۸۶/۸/۱۴

اهدا خون اهدای زندگی

برروی تخت اهدا خون بیمارستان درازکشیده ام وخود را برای خون دادن آماده میکنم.خانم پرستاردر حال بستن دست من با نوارکشی محکمی است که تلفن زنگ میزند.پرستار بسمت تلفن می رود و دست مرا با همان کش محکم رها میکند.کمی اخم هایم توی هم می رود وبا خود می گویم که حتما ساعتها پشت تلفن می ماند وحرف خواهد زد.پس از احوال پرسی ازآنطرف خط گویا درخواستی دارند.و جواب خانم پرستار اینست که او منفی نداریم.وقتی بر می گردد می پرسم.هنوزبرای گروه خونی اومنفی کمبود دارید.پرستارجواب می دهد بله ازبانک خون آبادان تماس گرفته بودند و شدیدا نیازبه گروه خونی اومنفی دارند.بسیاربرایم عجیب است یعنی درشهری به بزرگی آبادان با حدود دویست سیصد هزارنفر جمعیت دربانک خون او منفی پیدا نشده.انگار خداوند می خواهد به من یاد آوری کند که برسر عهدی که با من بستی بمان. موج خاطرات مرا به سال هفتاد وهفت می برد و زمانی که بهرام در بیمارستان نمازی شیراز بستری بود.وبیاد می آورم که آنروزها بخاطر خونریزی معده ای که براثرمصرف زیاد آنتی بیوتیک برای مرحوم بهرام پیش آمده بود.همینطورگرفتار پیدا کردن او منفی بودیم.و وقتی که برای گرفتن خون به بانک خون مرکزی شیرازرفتیم با این جواب مواجه شدیم که خانمی حامله در بیمارستان سعدی در حال جان دادن است ولی کمبود خون او منفی وجود دارد.و از همانروزبا خدای خودم عهد بستم که اگربهرام از کما خارج شد و نجات پیدا کرد هرساله خون بدهم زیرا گروه خونی من هم او منفی است.گرچه بهرام پس ازیکماه مقاومت برای ماندن دربین ما, رفت. ولی من باز هم گفتم که برعهد خود خواهم ماند و ثوابش را تقدیم به روح او خواهم کرد.ولی متاسفانه مشغله زندگی کم کم این عهد را از خاطرم برده بود تا اینکه دیروزیکی از همکاران به دنبال خون جایگزین می گشت وباعث شد که من امروزهمراهش برای دادن خون بروم .دوباره به زمان حال برمیگردم وپرستارادامه می دهد که بانک خون آبادان ازصبح تابحال تلفنشان مشغول است و برای پیدا کردن خون به اینطرف وآنطرف تماس میگیرند یا بدنبال کسانی هستند که گروه خونشان اومنفی باشد بیایند وخون بدهند.وقتی می گویم گروه خونم او منفیست میگوید کاش ماشین بود و همین الان خون شما را به آبادان میفرستادیم.خانم پرستارادامه می دهد که کلا دربانک خون گروه های خونی منفی کم داریم. میگوید نمیدانم علت در اهدای کمترخون این گروه هاست یا تعداد کمتر گروه های خونی منفی از او می پرسم که قبلا شنیده بودم که گروه های خونی منفی را می توان به افرادی داد که گروه خونی مثبت دارند می گوید قبلا این کارها انجام میشد ولی جدیدا به خاطر پیدا شدن گروههای خونی نهفته و جدید این کاررا فقط درحالتهای بسیاراضطراری ودر صورتی که جان بیمار در خطر باشد انجام میدهیم.
بهرحال هدف از نوشتن این قضیه یاد آوری به همه دوستان بود که سعی کنید حداقل سالی یک بارو حتی بقول دکترها تا چهاربار درسال خون خود را اهدا کنید. چون پس از بیست و چهار ساعت حجم خون با مایعات جایگزین میشود و بعد از هشت تا ده روز خون اهدا شده کاملا جایگزین میشود.

۱۳۸۶/۸/۱۰

شما بوديد چه كار مي كرديد؟


خسته و گرسنه از سر كار برگردي خونه و با این صحنه مواجه بشي شما بوديد چه كار مي كرديد.

سلام خسته نباشي ناخنك نزن
please

۱۳۸۶/۷/۲۶

تقديم به زهرا بني يعقوب

تقديم به تمامي كساني كه در زندانهاي بيگناه جان دادند.

تو مي گويي كه قتل قوم سرگدان دروغه/هزاران تن درون كوره ي سوزان دروغه

گلوله در دل مادر كه نوزادش به آغوش/نگاه كودكي بر مادر بيجان دروغه

اروپا و زمستاني دراز و سرد سوزان/تن عريان زنهاي بدون جان دروغه

تمام گاز سمي در دل شبها دروغه/سرشك كودكان زخمي و حيران دروغه

جوان و پير كودك در صف تير و گلوله/يتيمان بجا مانده از این ياران دروغه

تو مي گويي بناي سرد اردوگاه ارشليك/وبانگ چكمه بيداد سربازان دروغه

خروش ناله غمگين مليونها يهودي/به خونين خاك نازي پرور آلمان دروغه

ولي ايا ستم بر ملت ايران دروغه/به نام دين به دار افكندن ياران دروغه

به جرم حق نوشتنها قلم را سر بريدن/بگو هر روز قتل روشن انديشان دروغه

زن ايراني در فصل نبردي نابرابر/برويش آن حجاب تيره پوشاندن دروغه

بگو ايا بزور تيغ و تهديد چاقو/بزندان بردن ازادي ايران دروغه

تو مي گويي و ليك هر مرد آزاده بداند/كه گفتار حقير حاكم نادان دروغه

شعری از بابك اسحاقي

۱۳۸۶/۷/۱۹

ايا از بي بي سي رفع فيلتر شده؟

امروز با کمال تعجب متوجه شدم که سایت بی بی سی بدون نیاز به فیلتر شکن باز شد برای شما چطور؟
البته این ممكن است موقتي باشد ولي به نظر من كه خبر مهمي بود كه اعلام شود
http://www.bbc.co.uk/persian

۱۳۸۶/۷/۸

بحثي در مورد سريالهاي امسال ماه رمضان

متاسفانه چند سالي كه صدا سيما توانسته با سريالهاي نه چندان خوب خود در پاي سفره افطاري
مخاطباني بيشتر از مواقع ديگر پيدا كند من خودم معمولا در ديگر ساعات روز به هر قيمتي خودم را با كار ديگري مشغول مي كنم و وقت خودم را به صدا و سيما نمي دهم تا اينكه هر تئوري فاسدي را وارد مغزم نكند حتي كمتر اتفاق مي افتد كه اخبار جهت دار و برنامه ريزي شده صدا سيما را نگاه كنم.
ولي تنبلي بعد از خوردن افطاري باعث مي شود خواه نا خواه همه ساله به پاي سريالهاي بعد از افطار صدا و سيما بنشينم متاسفانه امسال هيچكدام از سريالهاي جذابيت و كشش خاصي ندارند.مثلا سريال يك وجب خاك كه سعي مي كند با طنز موقعيت لبخند را بر گوشه لب مردم بنشاند اصلا موفق نبود و قابل مقايسه با سريالهاي طنز سالهاي پيشين نيست و خرابكاري ها و حماقت شخصيتهاي داستان براي من كه چيزي به غير از اعصاب خوردي ندارد.
در مورد سريال اغماء هم كه اگر از كليه بحثهاي خرافي آن بگذريم به نظر من هدف اولش تخريب عقل و شعور و اگاهي ومنطق جوانان امروزي و از سوي ديگر تخريب سير و سلوك عرفاني و كشاندن مخاطبان خود به سمت سوي اسلام كليشه اي و پاستوريزه ي آخوندي است. به عنوان مثال الياس يا همان شيطان نمازي چهار ركعتي را به عمد يا سهو سه ركعت مي خواند و در جواب اعتراض دكتر پژوهان بعنوان طبقه ي روشن فكر جامعه مي گويد مگر براي خدا فرقي هم مي كند اينها فرع موضوع است و من ديگر این مرحله را طي كردم و به مفاهيم بزرگتري رسيده ام.موضوع ديگري كه من را به فكر وا مي دارد اينست كه معمولا در همه فيلمها در مقابل شر مطلق يك قهرمان به عنوان خير مطلق هم وجود دارد كه سعي در كمك به كسي دارد كه در دام شر مطلق افتاده ولي در این سريال الياس يا همان فرهاد تا امروز كه يكه تاز ميدان است و هيچ منجي وجود ندارد.جناب دكتر پژوهان كه مانند ما تماشاگر سريال نيست تا متوجه عدم واقعيت پيشگويي هاي الياس باشد الياس مطالبي را به او اعلام مي كند جناب دكتر هم گرچه گاه گاهي شك مي كند ولي وقتي مي بيند كه حرف الياس درست از آّ در مي آيد شكش بر طرف مي شود.