تو مي گويي كه قتل قوم سرگدان دروغه/هزاران تن درون كوره ي سوزان دروغه
گلوله در دل مادر كه نوزادش به آغوش/نگاه كودكي بر مادر بيجان دروغه
اروپا و زمستاني دراز و سرد سوزان/تن عريان زنهاي بدون جان دروغه
تمام گاز سمي در دل شبها دروغه/سرشك كودكان زخمي و حيران دروغه
جوان و پير كودك در صف تير و گلوله/يتيمان بجا مانده از این ياران دروغه
تو مي گويي بناي سرد اردوگاه ارشليك/وبانگ چكمه بيداد سربازان دروغه
خروش ناله غمگين مليونها يهودي/به خونين خاك نازي پرور آلمان دروغه
ولي ايا ستم بر ملت ايران دروغه/به نام دين به دار افكندن ياران دروغه
به جرم حق نوشتنها قلم را سر بريدن/بگو هر روز قتل روشن انديشان دروغه
زن ايراني در فصل نبردي نابرابر/برويش آن حجاب تيره پوشاندن دروغه
بگو ايا بزور تيغ و تهديد چاقو/بزندان بردن ازادي ايران دروغه
تو مي گويي و ليك هر مرد آزاده بداند/كه گفتار حقير حاكم نادان دروغه
شعری از بابك اسحاقي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر